فری، زن جوانی که در نزدیکی تونل هلند به عنوان یک نوزاد رها شده است، به جرم دزدی در دادگاه حاضر می شود و به خدمات اجتماعی محکوم می شود. او در کمین گروهی قرار می گیرد که او را مجبور به دزدی می کنند اما به خانه اش و گربه اش هومر فرار می کند. باند ساختمان را به آتش می کشد، اما فری و هومر فرار می کنند. فری که اکنون بی خانمان است، هومر را به قاضی حکم خود می سپارد و در روز تولد او از هالند تونل دیدن می کند. او به سمت یک النگوی عجیب کشیده می شود، که پورتالی را فعال می کند که او را به داخل می کشاند.
فری به دنیای آتیا منتقل می شود. النگو که به او بسته شده است، نشان می دهد که حسی است و فقط او می تواند آن را بشنود. فری نام او را "کاف" می گذارد و متوجه می شود که توانایی های جادویی را در درون او بیدار کرده است. او متوجه می شود که آتیا توسط یک میاسما به نام Break غلبه کرده است، که تمام زندگی را خراب می کند، اما او تحت تاثیر آن قرار نمی گیرد. فری به شهر سیپال، پناهگاه بشریت از بریک می رسد. شورای حاکم آن فری را دستگیر می کند و با بی اعتمادی به مقاومت او در برابر بریک، او را زندانی می کند، اما شهروندی به نام اودن به او کمک می کند تا به زاغه ها فرار کند.
فری میفهمد که آتیا زمانی توسط تانتاها، چهار جادوگر خیرخواه، اداره میشد، اما آنها شروع به تراوش کردن بریک و سرکوب ساکنان شهر کردند. پدر آودن، روبین، در مورد Break تحقیق کرد اما بیست سال پیش در آن گم شد. فری از شهر فرار می کند و رابیان را که دچار جنون نسبی شده است می یابد. آنها به سیپال برمیگردند و تانتا سیلا را میبینند که مردم را در جستجوی فری وحشت میکند. فری سیلا را دفع می کند و برای مقابله با سیلا در قلمرو خود می رود. پس از مجروح شدن مرگبار او در نبرد، فری قدرت های او را جذب می کند.