در یک شب بارانی، یانگ، یک دانش آموز رسوایی از یک مدرسه هنرهای رزمی در چین، به همراه چهار رزمی کار دیگر به مدرسه قبلی خود حمله می کند: فجر "گیاه شناس"، مردی میانسال وحشی که قمه به دست می گیرد و هرگز به دست نمی آید. گفتگوها شان "مبارز"، مرد جوان مغروری که دارای کارکنان بو است و دانشآموزان مدرسه را ضعیف میداند. کوروکی "هنرمند"، زن جوان ژاپنی که دارای یک عصای سه بخش تیغه ای است. و جین فنگ "مدیرعامل"، یک زن مسن و تک دست که دارای دارت طناب است. یانگ پس از شکست دادن دانش آموزان با سیفو مدرسه (استاد سابق خود) روبرو می شود و به سینه او ضربه می زند و باعث حمله قلبی مرگبار می شود. یانگ در حالی که در میان وسایل سیفو جستجو می کند، تنها فرزند سیفو را پیدا می کند که در آن نزدیکی پنهان شده است و به فجر دستور می دهد گلوی آنها را برید. کودک بعداً از خواب بیدار می شود و گلوی خود را بهبود می بخشد، به لطف قدرت طلسم باستانی در دستش، که می تواند مردگان را زنده کند، اما با هر رستاخیز به طور تصاعدی سن آنها را افزایش می دهد. این کودک با عهد انتقام گیری از یانگ و همدستانش، هشت سال آینده را در انزوا زندگی می کند، بی وقفه تمرین می کند و در مورد اهداف آنها اطلاعات جمع آوری می کند.
در بزرگسالی، کودک سیفو که اکنون یک رزمی کار ماهر است، تلاش خود را برای انتقام آغاز می کند و هر یک از همدستان سابق یانگ را پس از برتری در نبرد، ردیابی و اعدام می کند:
فجر که اکنون برای یک باند قاچاق مواد مخدر کار می کند و دارای قدرت های ماوراء طبیعی به شکل کلروکینزیس (دستکاری گیاهان) است.
شان، که مدرسه هنرهای رزمی خود و یک باشگاه غیرقانونی مبارزه زیرزمینی را اداره می کند و به بیماری پیروکینزیس مبتلا است.
کوروکی، که یک گالری هنری را به عنوان جبهه ای برای جنایات سازمان یافته اداره می کند و می تواند توهمات مافوق بشری، از جمله خود تاریک کونای را ایجاد کند.
جین فنگ که تبدیل به یک تاجر ثروتمند اما فاسد شده است و اکنون زنگ های ماوراء طبیعی و چکش شهاب سنگ را در اختیار دارد.